(( گلچین اطلاعات ))
سلام خوش آمدید از این پس شما یکی از دوستان من هستید منکه خوشحالم

خـدا را شکـر کنیـم

 

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم، این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم

خدا را شکر که مالیات می پردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم، این یعنی توان سخت کار کردن را دارم

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند ،این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم

خدا را شکر... خدا را شکر... خدا را شکر

 گفتم : خدایا از همه دلگیرم .
گفت : حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند .
گفت : پیش از من ؟
گفتم : خدایا چقدر دوری !
گفت : تو یا من ؟
گفتم : خدایا تنها ترینم .
گفت : پس من ؟
گفتم : خدایا کمک خواستم .
گفت : از غیر من ؟
گفتم : خدایا دوستت دارم .
گفت : بیش از من ؟
گفتم : خدایا انقدر نگو من !
گفت : من توام , تو من ...




تاریخ: یک شنبه 5 بهمن 1398برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی




تاریخ: جمعه 5 بهمن 1398برچسب:بگو ماشاالله,
ارسال توسط عباس عبدی

  

از دیرباز تاکنون نویسندگان و سخن پردازان گلها را زبان احساس

 

نامیده اند و از زبان حال گلها تعبیراتی لطیف و شاعرانه بوجود آورده 

 

 

 

اند. به عقیده آنان هر گلی نماینده احساسی است و می تواند

مکنونات قلبی اهدا کننده گل را آشکار کند.

 

گل سرخ : عشق آتشین مرا بپذیر.

غنچه گل: برای نخستین بار قلبم به خاطر تو لرزید.

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 5 بهمن 1398برچسب:معنی گلها,
ارسال توسط عباس عبدی

نهایت عشق !

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

 

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو  
زیست شناس  بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا مید انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه   فریاد  می زد؟

 

 

 بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.




تاریخ: یک شنبه 1 دی 1398برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی

 

اصول منطق

 

اصول منطق

معلم کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد پیش من می آیند.
یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.
شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد هم زمان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.
پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.
و باز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد.
خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟
هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
و از دیدگاه هر کس متفاوت است.



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 2 دی 1393برچسب:اصول منطق,
ارسال توسط عباس عبدی

اگر خدا کفیل رزق است...                        غصه چرا ؟؟؟

 

اگر رزق تقسیم شده...                         حرص چرا ؟؟؟

 

اگر دنیا فریبنده است...                         اعتماد به آن چرا؟؟؟

 

 

گر بهشت حق است...                         تظاهر به ایمان چرا؟؟؟

 

اگر جهنم حق است...                        این همه ناحق کردن چرا؟؟؟

 

اگر حساب حق است...                        جمع مال حرام چرا؟؟؟

 

اگر قیامت حق است...                         خیانت به مردم چرا؟؟؟

 

 

و اگر دشمن شیطان است...                         پیروی کردن از او چرا؟؟

 

 




تاریخ: یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی

کفر چو منی گزاف و آسان نبود !

 محکمتر از ایمان من، ایمان نبود !

در دهر چو من یکی و آن هم کافر !

 بس در همه دهر، یک مسلمان نبود !




تاریخ: 4 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.


پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟


مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی


فقط خواستم بگویم تولدت مبارک .


پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد


صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن


با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی

داستان موسی و شعبان

می گویند که حضرت موسی(ع) کلیم الله در حال عبور از محلی چوپانی را دید که درحال عبادت گوسفندان خود است و حضرت نیز به چوپان عتاب و خطاب کرده و او را از این کار نهی کرد، بعد که به عبادتگاه خود رفت از جانب حق تعالی به وی وحی شد که چرا به بنده ما(چوپان) چنین گفتی و بالاخره اینکه حضرت حق تعالی، حضرت موسی را مواخذه نمود. حال سوال اینجاست که آیا این داستان قضیه پلورالیسم یا کثرت گرایی را مطرح نمی کند؟ مگر خدا انسانها را به پرستش خود دعوت نمی کند پس چرا خداوند به کلیم الله خرده گرفت؟ لطفا این داستان و نتایج آن را کمی برای بنده موشکافی کنید.

 



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی

  آیا شیطان وجود دارد؟ 

Ø      وآیا خدا شیطان را خلق کرد؟

Ø       استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.

Ø       آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

Ø       شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

Ø       استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

Ø       شاگرد پاسخ داد: "بله آقا" >

Ø       استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط عباس عبدی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 44577
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 2

Alternative content